ایتالیا: ماسک نقشی در آزادی خبرنگار ایتالیایی در ایران نداشت
«آنتونیو تایانی» وزیر خارجه ایتالیا روز جمعه اعلام کرد «ایلان ماسک» در مذاکرات میان رم و تهران برای آزادی «چچیلیا سالا» خبرنگار ایتالیایی از ایران هیچ نقشی نداشته است
لذت گرایی یا هدونیسم مکتبی فلسفی است که یافتن لذت و شادی جویی را هدف و ارزش غایی، و مهم ترین پیشهٔ انسان می داند اما رعایت این توصیه ها ارزش اخلاقی تولید نمی کند.
خبرگزاری مهر-گروه دین و اندیشه: چگونگی و میزان تأثیر دین در هر جامعه ای از یکسو به تعریف و نقش دین در زندگی افراد و از سوی دیگر به شرایط اجتماعی-فرهنگی آن جامعه بستگی دارد. جوانان سرمایه های عظیم یک جامعه و آینده سازان نظام و افتخار آفرین مردم اند جامعه شناسان معتقدند جامعه ای سالم است که جوانانی سالم داشته باشد. یکی از راه های مهم تربیت سالم آشنایی جوانان با آموزه های دینی و بایدها و نبایدهاست. بایدها و نبایدهای دین به مثابه نسخه دکتر است که انسان را از بیماری ها نجات می دهد و نتیجه آن ایجاد جامعه ای قانون مند متمدن و سالم است. از این رو بایسته است همه مردم به ویژه جوانان با دین بیشتر آشنا شوند زندگی بدون ایمان و دین رنج آور است.
به طور کلی جوانان ذهن خلاق و جستجوگری دارند و همواره به دنبال کشف حقیقت و حل مسائل و پاسخ گویی به شبهات خویش اند. جوان با ده ها سوال از جمله این که من کیستم و از کجا آمده ام و به کجا می روم رو به رو است که برای این سوال ها باید جواب قانع کننده ای ارائه داد. این شبهات به تعبیر آیت الله شهید مطهری گذرگاه خوبی هستند اما عدم پاسخ گویی به آنها یا در نظر نگرفتن روحیه جوانان در هنگام پاسخ گویی موجب تزلزل در باورهای دینی آنان می گردد و پایه های تربیت دینی را سست می گرداند. خدای متعال به نسل امروز عنایت فرموده و آن این است که قوای فکری و عقلانی جوانان امروز ما نسبت به نسل های پیش خیلی زودتر به کار می افتد، به طوری که علاقه مندند مسائل را به صورت ریشه ای و همراه با استدلال درک کنند و تنها به تبعیت از دیگران اکتفا نکنند و این نعمتی خدایی است که زودتر انسان ها را در معرض تکامل قرار می دهد. آن چه پیش رو دارید گزیده ای از سخنان مرحوم آیت الله مصباح یزدی در خصوص قلمرو ارزش های دینی است:
نقد مکتب قرارداد گرایی
مکتب قرارداد گرایی معتقد است که خوبی و بدی امور، قراردادی است و مردم هر زمان و هر مکان خاص طبق شرایط خاصی به تدریج امری را می پسندند و آن را خوب تلقی می کنند یا نمی پسندند و آن را بد تلقی می نمایند. ممکن است اموری وجود داشته باشد که تقریباً همه مردم در جوامع مختلف، خوبی یا بدی آن ها پذیرفته باشند، ولی بالاخره خوبی یا بدی آن ها هم به خاطر پسند یا عدم پسند مردم است. معنای این گرایش در واقع نفی اصالت اخلاق است، به این معنا که خوبی و بدی واقعی وجود ندارد. اما اگر اخلاق صرف قرارداد باشد معنای آن این است که عده دیگری هم می توانند تلاش کنند رأی دیگری را جایگزین رأی فعلی کنند. این حرف یعنی بی اخلاقی که اصلاً ارزش بحث کردن ندارد. البته در همین زمینه کتاب ها نوشته شده و بحث های فراوانی در نقد آن شده است که در جای خود و برای متخصصان امر ارزش دارد.
نقد مکتب اصالت لذت
گرایش دیگری که به آن اشاره کردیم معتقد بود اصل خوبی ها لذت است و هر کاری که باعث لذت می شود خوب است، اما از آن جا که اگر هر کسی بخواهد به دوست داشتنی ها و لذات خود عمل کند هرج و مرج پیش می آید لازم است محدودیت هایی اعمال شود وگرنه اصل، خوب بودن تمام لذایذ است.
لذت گرایی یا هدونیسم مکتبی فلسفی است که یافتن لذت و شادی جویی را هدف و ارزش غایی ، و مهم ترین پیشهٔ انسان می داند. گرایش فوق را با اندکی تعدیل این گونه بیان می کنند که کارهای لذت بخش باید با رعایت اعتدال انجام گیرند و در آن ها افراط و تفریط نشود.باید از صاحبان این نظریه سوال کرد که: این سفارش شما که آن را به عنوان اخلاق مطرح می کنید با سفارش پزشک چه فرقی دارد؟ پزشک هم می گوید: از غذاهای خوب استفاده کنید تا بدن شما انرژی داشته باشد، اما افراط و تفریط نکنید. رعایت این توصیه ها ارزش اخلاقی تولید نمی کند. ارزش اخلاقی چیزی فراتر از این گونه توصیه هاست.
نقد اخلاق قدرت
اخلاق قدرت که مبتکر آن نیچه آلمانی است می گوید: اصل خوبی ها قدرت مند شدن انسان و تسلط او بر دیگران است. انسان باید سعی کند قوی شود تا بتواند دیگران را له کند. در نقد این سخن باید گفت: این اخلاق سبعیت ، درنده خویی و در حقیقت اخلاق جنگل است. حیوانات درنده ای همچون کفتار، پلنگ و … هم همین طور هستند. آیا می توان نام چنین رفتاری را اخلاق گذاشت؟ بهتر است بگوییم: این رفتار ضد ارزش، ضد اخلاق، درنده خویی و ددمنشی است. می توان این نظریه را تعدیل و توجیه کرد، اما بالاخره ریشه آن به تقویت خوی برتری طلبی و غلبه بر دیگران برمی گردد.
دقتی تطبیقی در حوزه اخلاق
در این جا لازم به نظر می رسد که بحثی تطبیقی بین این نظریه ها با نظریاتی داشته باشیم که در کتاب های اخلاقی ما آمده است. در کتاب های اخلاقی ما که متأثر از نظریه ارسطو هستند آمده است که: در وجود انسان سه گونه قوه وجود دارد: شهوت، غضب و عقل. کسانی که لذت را ملاک خوبی می دانند در واقع بر روی قوه شهوت تکیه می کنند و کسانی که غلبه و قوت را ملاک خوبی ها می دانند بر روی قوه غضب تأکید دارند. در واقع هر یک از این مکتب ها که بسیاری از اندیشمندان غربی از آن ها طرفداری می کنند به یکی از آن شاخه هایی برمی گردد که ارسطو ترسیم کرده بود. اشکال کلی کار آن ها این است که تنها به یک بخش از وجود انسان توجه کرده اند.
در این میان برخی از فیلسوفان پیشین بر روی قوه سوم تکیه داشته اند و گفته اند: شهوت و غضب بین انسان و حیوان مشترک اند و نمی توانند ملاک خوبی و ارزش اخلاقی باشند، اما قوه عقلْ مخصوص انسان است. پس اصل ارزش اخلاقی به قوه عقل مربوط می شود. این نظریه را به سقراط نسبت می دهند که به آن هم خواهیم پرداخت.
نقد نظریه کانت
در عصر جدید و در دوران فلسفه مدرن، نظریه کانت و نئوکانتی ها شبیه به این نظریه است که اصل ارزش ها از آنِ قوه عقل است. وی می گوید: اصل ارزش ها اطاعت از عقل عملی است. در این جا مناقشات ظریفی وجود دارد که ورود مفصل به آن برای این جلسه خسته کننده خواهد بود، ولی برای کسانی که اهل تحقیق در این مسائل هستند اشاره ای می کنم تا بتوانند آن را دنبال کنند. سوال ما از صاحبان این نظریه این است که: آیا برای این حکم عقلی دلیلی وجود دارد؟ در مناقشات دقیق فلسفی درباره این نظریه به این جا می رسیم که این احکام، بدیهی اولی نیستند و برای آن ها استدلال اقامه می شود و آن استدلال ها به احکام نظری عقلی برمی گردند و در نهایت به این جا می رسیم که ما کمال مطلوبی داریم و آن مطلوبْ بدیهی است و همه امور دیگر اگر به آن کمال بدیهی برگردند ارزش پیدا می کنند.
نقد مکتب زیبایی شناختی و دیگر گرایی
نظریه دیگری در باب اخلاق معروف است که سخنش را با اشکالی بر نظریه ارسطو آغاز می کند. می گوید: توصیه به تعدیل قوای سه گانه شبیه نسخه هایی است که پزشک برای سلامتی و راحتی انسان ها توصیه می کند. با این وصف، این نظریه چه ارتباطی با اخلاق پیدا می کند؟ ارزش های اخلاقی که ما وجدانا و فطرتا درک می کنیم از این مقولات نیست. به عنوان نمونه وقتی داستان دهقان فداکار و مانند آن را می خوانیم یا می شنویم گرچه هیچ ربطی هم به ما نداشته باشد در دل به آن ها آفرین می گوئیم و در مقابل آن خضوع می کنیم. چنین رفتارهایی چیزی غیر از رعایت اعتدال در خوردن است.
آنچه که ما از ارزش های اخلاقی درک می کنیم توأم با یک نوع زیبایی خاصی است. اصلاً در رفتارهای اخلاقی حقیقتی نهفته است که موجب می شود انسان از شنیدن، دیدن و ابتلاء به آن لذت ببرد. علاقه ای که برخی کفار و غیر مسلمانان به علی علیه السلام دارند از کجا ناشی می شود؟ آیا به خاطر این است که علی علیه السلام در خوراکش اعتدال را رعایت می کرد!؟ انسان نوعی زیبایی در رفتار علی علیه السلام می بیند که او را وادار به خضوع می کند. از این رو برخی در باب اخلاق گفته اند: اخلاق نوعی زیباشناسی است. در برخی از رفتارها نوع خاصی از زیبایی وجود دارد که تحسین انسان را برمی انگیزد. رسالت اخلاق این است که آن زیبایی های رفتار را شناسایی کند و به دیگران معرفی کند. با این توصیف، اخلاق شعبه ای از زیباشناسی و علم الجمال می شود.
عده دیگری معتقد شده اند که اصل اخلاق و خوبی ها دیگرخواهی است. انسان تا آن جا که به دنبال منافع شخصی خودش است کار او ارزش اخلاقی نخواهد داشت. وقتی کار انسان ارزش اخلاقی پیدا می کند که به خاطر دیگران از منافع خود بگذرد. امروزه این مکتب طرفداران زیادی دارد. در نقد این نظریه یک سوال کلی می توان مطرح کرد و آن این است که وقتی می گوئید اخلاق یعنی دیگرخواهی، مقصودتان از «دیگر» چه کسی است؟ آیا اگر انسان هر انسانِ دیگری را دوست بدارد و به خاطر او رفتاری از او سر بزند کار او ارزش اخلاقی دارد؟ برخی از انسان ها برای دیگری کار می کنند، اما گاه ریشه این رفتار مسائل جنسی است یا گاه مسائل عاطفی است.
مادر به خاطر فرزندش نیمه شب بیدار می شود به او رسیدگی می کند تا راحت بخوابد. این یک نیاز عاطفی مادر است که با نوازش کردن کودکش ارضا می شود. آیا این اخلاق است؟ اگر مقصود از «دیگران»، خدمت به همه انسان هاست سوال می کنیم که چگونه می توان به همه انسان ها خدمت کرد؟ اگر مقصود از دیگران، برخی از انسان هاست سوال می کنیم: این بعض چه کسانی هستند و با چه ملاکی از دیگران جدا شده اند؟ دلیل منطقی این نظریه چیست؟ نهایت دلیلی که برای این نظریه آورده می شود با زیباشناسی ارتباط پیدا می کند. مدافعان این نظریه می گویند: وقتی کسی ایثار می کند این رفتار وی زیبایی خاصی دارد و هر بیننده عاقلی را به تحسین وامی دارد.
اساسی ترین اشکالی که بر این نظریه وارد است این است که دایره اخلاق بسیار وسیع تر از این اموری است که این نظریه بیان می کند. اگر جامعه ای یافت شد که اصلاً فقیر و ضعیفی در آن وجود نداشت آیا دیگر اخلاق معنا ندارد!؟ آیا رابطه انسان با خدا جایگاهی در اخلاق ندارد؟ در ارتباط با خدا چه کاری انجام دهیم تا خوب شمرده شود؟ اگر معنای اخلاق تنها برطرف کردن نیاز دیگران است خدا که نیازی به ما ندارد تا نیاز او را بر طرف کنیم و این ما هستیم که نیازمند به اوییم.در تمام مبانی این مکاتب اخلاقی نقطه ضعف هایی جدّی وجود دارد، اما با استفاده از معارف اسلامی می توان نظریه ای را عرضه کرد که این نقطه ضعف ها را نداشته باشد. اگر خدا توفیق داد در مطلب آینده سعی می کنیم این نظریه را براساس مبانی اسلامی مطرح کنیم.
{{name}}
{{content}}